آوین و دختر عمه
آوین در خانه جدید
آوین جون از همسایگی بابا سهراب در اومد وهمسایه بابا بیژن شد. یه خونه بزرگ و قدیمی و با صفا . اینجا حسابی بازی میکنی. دوتا درخت انجیر داریم که تا میری تو حیاط میگی انج یعنی انجیر . انجیر خوردنت هم دیدن داره. اینجا هم تو دل مرداد هوا بارونی شد و به حدی سرد شد که متوسل شدیم به لباسای پاییزی. اما امان از شرجی بعد از این بارون. چقدر خوشحالی که بارون اومده. اینم درخت ازگیل زیر بارون ...
نویسنده :
مامان
1:45
اسباب کشی
آوین جونم تو مرداد92 اسباب کشی داشت و از خونه ای که در اونجا متولد شد خداحافظی کرد و به خونه خودش رفت. اینجا هم که رفتی تو چمدون لباسات. مثلا حیاط میشوری جعبه ابزار بابابزرگ رو هم که بیرون ریختی مگه چیه ؟ ها؟چی گفتی؟ حسابی به مامان و بابا کمک کردم... ...
نویسنده :
مامان
1:22