آوین جونآوین جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات آوین جون

سنگگ کوچولو

آوین جون صبح ها عادت داره زودتر از من و بابایی بیدار میشه و میاد سراغ بابایی و میگه پاش(یعنی پاشو) بابایی میگه کجا بریم آوین جون میگه م م(یعنی نون) بعد با بابایی میره نون وایی.  آوین جون با آقای نانوا حسابی رفیق شده و آقای نونوا هم یه نون سنگک سفارشی کوچولو برای آوین جون زده. آقای نانوا دستتون درد نکنه.     ...
2 مهر 1392

واز

در دل گرمای تابستون موقعی که سواحل خزر رطوبت96%رو داشت آوین جون در ارتفاعات واز از توابع چمستان نور زیر قطرات ریز بارون در یه هوای بسیار مطبوع از بازی با دوستاش لذت میبرد(تابستان92). دلت میخواست روی این سراشیبی تند بدویی !خیلی خطرناک بود زیر این سراشیبی یه رودخونه بود اونروز از بس دنبالت دویدم هلاک شدم مامانی... اینم امیر علی و سارا جون به قول خودت(amnami) انجا تو صف بودی که سوار اسب بشی... این آقا که گذاشتت روی اسب ترسیدی... ولی بعد که با مامانی سوار اسب شدی خوشحالی میکردی و پتکو پتکویی راه انداخته بودی... تاب بازی و و عکس دسته جمعی بچه های ...
2 مهر 1392

تولد مامان و بابا

١٢شهریور تولد مامانی بود و بابایی مهربون  مثل همیشه زحمت کشیدن ... آوین جون هم حسابی از این تولد بازی لذت برد... تولد بابا جون هم که در 23 شهریور بود. اینم کیک سفارشی مخصوص بابا جون از نوع مامان پز... تولد تولد تولدمون مبارک...   ...
2 مهر 1392

کفش

دختر گلم عادت داری راه به راه کفش های جا کفشی رو بریزی بیرون یه عکسایی از این صحنه های بیرون ریختن کفش دارم ولی به دلیل ناخوشایند بودن اینجا نمیذارم.     ...
24 مرداد 1392

بابلسر

اینجا با بابایی و مامانی رفته بودی بابلسر اینجا هم تو فنی حرفه ای بابلسر آوین یه بار دیگه خوش قدم بودنش رو برای  مامانش ثابت کرد...د بدو که رفتی...         ...
24 مرداد 1392