مادر!

سلام آوین گلم!

الان که دارم این مطلبو مینویسم تو توخواب نازی.

شب از نیمه گذشته و من طبق معمول هرشب کارهای عقب مونده رو انجام دادم و حالا هم میخوام برم بخوابم اما گفتم قبل از خواب یه موضوعی رو که چند روزه بهش فکر میکنم اینجا بنویسم تا تو هم بعدها که مامان شدی اینو بخونی.

گل نازم هرروز که میگذره تو بزرگ وبزرگتر میشی و چیزای تازه ای رو یاد میگیری و من هم هر روز بیشتر متوجه این موضوع میشم که چقدر مادر بودن کار دشواریه و چه مسئولیت خطیریه.

تازگیا کارم این شده که از اطرافیان بپرسم شما چطور چهار پنج تا بچه بزرگ کردید.

تایه لحظه ازت غافل میشم یه دست گلی به آب میدی.چقدر این روزا زمین میخوری گلم اما بلافاصله پا میشی و راهتو دنبال میکنی. خوبه یکم از تو یاد بگیرم.

 این زمین خوردنها تو رو از بلند شدن و دوباره راه افتادن باز نمیداره.

میری بالای مبل و میافتی زمین میزنی زیر گریه اونم چه گریه ای .منم ناراحت میشم و فکر میکنم شاید اگه بیشتر مواظبت می بودم این اتفاق نمیافتاد. اما همش تو یه لحظه اتفاق میافته و اون هم درست لحظه ای که من ازت غافل میشم.

بعضی موقه کارایی میکنی که واقعا منو عصبانی میکنی اما عصبانیتم رو قورت میدم چون میدونم اونقدر کوچیک و معصوم هستی که متوجه اشتباهی که میکنی نیستی همینکه فکرش رو میکنم تو این کارا رو به خاطر عصبانی شدن من انجام نمیدی تو این کارا رو انجام میدی فقط به خاطر اینکه هنوز فرق خوب و بد رو نمیدونی خیلی ر احت تر خشمم رو کنترل میکنم.

وقتی هنوز مادر نیستی تو یک شبانه روز 24 ساعت زمان در اختیار داری که هر کاری رو هر وقت که دوست داری انجام بدی اما وقتی مادر میشی گاهی اوقات میشه که  وقتی رو نمیتونی برای کاری که دلت میخواد انجام بدی بذاری. 

اونایی که هنوز مامان نشدین!

 از حرفام نترسید با تمام این مسئولیت ها و سختی هایی که مادر شدن داره اونقدر شیرینه که با یک لحظه تنها یک لحظه خندیدنش تمام خستگیهاتون رو به در میکنه و خیلی زود سختی هاشو فراموش میکنید اصلا شاید به خاطر همینه که مامانای مازود به زود مامان میشدن.

ایشالا که مامان 1000000000000000تا نی نی بشید.